با هم آن را مي خوانيم.
انسان مخاطب اصلي قرآن كريم و محوري ترين موضوع كتاب الهي پس از الوهيت است؛ از اين رو دامنه مباحث مربوط به انسان در قرآن بسيار گسترده و بسياري از مطالب فرعي همراه با جزئيات پيچيده در تبيين ماهيت انسان و خصوصياتش به تفصيل در اين كتاب وحياني آمده است. در اين جا به برخي از خصوصيات انساني مرتبط با موضوع پرداخته و از ورود به مباحث فرعي خودداري مي شود.
در تعريف قرآني از انسان به اين نكته اشاره و تاكيد مي شود كه انسان به جهت شاكله وجودي اش از وسعت وجودي خاصي برخوردار است؛ از اين رو مي توان انسان را در دو سوي متضاد و متقابل كمالات قرار داد از يك سوي مي تواند در كمال زيبايي ها و پسنديده ها به بالاترين و برترين درجه دست يابد و از سوي ديگر در جهت كمال زشتي ها و بد ي ها به پست ترين موجود هستي تبديل گردد. خداوند درباره اين ويژگي انحصاري انسان در آيات 4 و 5 سوره تين مي فرمايد: لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم... ثم رددناه اسفل سافلين؛ به راستي كه انسان را در بهترين حالت و استواري آفريديم و سپس او را به پست ترين درجات بازگردانيديم.
از نظر قرآن انسان موجودي بسيار آسيب پذير است. به اين معنا كه به سادگي مي تواند هويت انساني خود را از دست داده و در مقام پست ترين حيوانات بلكه پست تر از آنان قرار گيرد: اولئك كالانعام بل هم اضل.
در تحليل و تبيين قرآن، اين هويت زدايي عوامل چندي دارد كه مي توان به هواپرستي و پيروي از هواي نفس (اعراف آيه 175 و 176) كه به شكل دنيا پرستي و دنياگرايي به جاي حقيقت گرايي و كمال طلبي (همان) و تمايلات بيش از حد طبيعي به شهوات (نساء آيه 25 تا 28) و ظلم و ستم به خود و ديگري (اعراف آيه 175 و 176) بروز مي كند اشاره كرد كه در اين صورت به دام طاغوتي انساني (مائده آيه 60) افتاده و خود به طاغوتي ديگر تبديل مي گردد و در راستاي پيروي از شيطان و اغواگري او (اعراف آيه 11 و 16 و نيز اسراء آيه 62 و 64و حشر آيه 16) به كفر دچارشده (مائده آيه 60 و 61) و به تكذيب آيات خدا (اعراف آيه 175 تا 177) و تجاوز از حدود الهي (بقره آيه 65 و مائده آيه 60 و اعراف آيه 163 و 166) گرفتار شده و به ترك عمل صالح بر پايه آموزه هاي وحياني (جمعه آيه 5) اقدام كند. نتيجه اين اعمال و اقدامات در همه اين آيات جز سقوط از انسانيت و از دست دادن هويت انساني چيز ديگري بيان نشده است. در حقيقت اين آيات بيانگر آسيب پذيري شديد انسان است؛ زيرا هيچ موجودي جز انسان و جن از اين امكان برخوردار نيستند كه خود صاحب اراده و اختيار باشند و همين ابزار رشد براي برخي بلكه بيشتر انسان ها به جاي ابزار كمالي به ابزار سقوط و نابودي تبديل مي شود.
توانايي هايي كه خداوند به انسان داده است مانند قدرت اراده و اختيار و يا بيان مقاصد و آراي خويش (نحل آيه 4 و رحمان آيه 3 و 4)، استعداد تعلم (بقره آيه 30 و 33)، استعداد دريافت وحي (انعام آيه 91)، قبول تكليف (احزاب آيه 72)، استعداد كتابت و نگارش (علق آيه 4 و 5) تسخير موجودات، جانشيني خدا در زمين ( بقره آيه 30) قدرت عروج (تين آيه 4) كرامت (اسراء آيه 70) خلقت نيكو (مومنون آيه 14) و شكرگزاري (انعام آيه 61 و 63) به او اين امكان را بخشيده است تا به سوي كمال اوج گيرد.
اگر خداوند در قرآن، شيطان را به جهت وسوسه هاي بيش از اندازه و ايجاد زمينه هاي گمراهي و هلاكت انسان به عنوان دشمن آشكار (اسراء آيه 35) معرفي كرده است و از انسان خواسته تا به جهت تأثيرپذيري از اغواي او (اعراف آيه 61 تا 27) و نيز فريب كاري ها (اعراف آيه 72)، خدعه (حشر آيه 16) و حمله همه جانبه، (اعراف آيه 11 تا 17) او را دشمن گرفته (فاطر آيه 5و 6) و از او دوري گزيده (همان) و از پيروي وي پرهيز كند (بقره آيه 861)، هم از نفس انساني هم به جهاتي به عنوان دشمن دروني ياد كرده و از انسان خواسته تا خود را از دام نفس خويش رهايي دهد و با تلاش و مجاهدت آن را مهار كرده و تعديل نمايد و از قوه و توانايي ها و توانمندي هاي آن در راستاي كمالات بهره گيرد. به سخن كوتاه از انسان خواسته تا به تزكيه نفس و خودسازي پرداخته و هماره مواظب دشمن درون باشد كه بسيار خطرناك و هلاكت ساز است.
علت اين كه نفس انساني اين گونه براي خود انسان خطرناك و بلكه هلاكت ساز است، ويژگي ها و خصوصيات انحصاري است كه در نفس انساني برخلاف ديگر موجودات هستي وجود دارد. قرآن در آيات چندي اين خصوصيات انحصاري انسان را برشمرده و به او نسبت به آن ها هشدار باش داده است.
از مهم ترين خصوصيات نفس انساني مي توان به تمايلاتي چون علاقه شديد انسان به خود اشاره كرد كه از آن به حب نفس ياد مي شود. (ق آيه 19 و قيامت آيه 7 و 10 و عبس آيه 33و 36)
قرآن در تبيين اين ويژگي انساني مي فرمايد كه انسان از آن جايي كه بسيار به خود علاقه مند است حاضر است از همه كس و همه چيز بگذرد تا خود را از شر و عذاب برهاند. فداساختن ديگري براي رهايي خود، از ويژگي هاي انساني است. در بلاهاي سخت انسان مي كوشد حتي زن و فرزند را واگذارد و از جان پدر و مادر خود مايه بگذارد تا جان خويش را به سلامت برد و از شر و بدي رهايي يابد.
از ديگر ويژگي هاي انحصاري بشر وجود غريزه جنسي در انسان است كه همين غريزه موجب مي شود تا به سوي همسر گزيني تمايل داشته باشد. به اين معنا كه آن چه انسان را به سوي جنس مخالف مي كشاند ارضاي شهوات خود و به نوعي حب ذات و نفس است كه در انسان وجود دارد. (آل عمران آيه 14).
در همين راستا مي توان به فرزند دوستي اشاره كرد كه دلبستگي انسان به فرزند خويش نوعي تمايل به خود و حب نفس است كه به اين شكل بروز و ظهور مي كند. (همان) چنان كه مال دوستي و گرايش و دل بستگي شديد به ثروت و مال دنيايي چيزي جز تمايل به نفس نيست؛ زيرا مي كوشد تا با به دست آوردن مال، خود را ارضا و تمايلات نفساني خويش را تكميل نمايد و اين همه جز از حب نفس بر نمي خيزد. (همان و نيز معراج آيه 19 تا 21، فجر آيه 15و 20 و عاديات آيه 6و 8).
اين ها همه نوعي خودخواهي است كه به اشكال ديگري چون منفعت طلبي در انسان بروز و ظهور مي كند و قرآن با اشاره به غريزه منفعت طلبي انسان يادآور مي شود كه همين مساله موجب مي شود كه همواره از خدا خير بخواهد و از شر و بدي به هر شكلي پرهيز كند. (يونس آيه 11 و فصلت 49 و معراج آيه 19 و 21)
بسياري از رفتار و اعمال آدمي را مي توان برپايه همين غرايز بلكه به جهت غريزه اصلي و بنيادين حب نفس تحليل و تبيين كرد. رفتارهائي همچون پنهانكاري (بقره آيه 482) توجيه گري (قيامت آيه 14و 15) و شادي و سرور به جهت داشتن مال و ثروت و فرزند و همسر ( يونس آيه 22 و شوري آيه 48 و آيات ديگر) ريشه در همين حب ذات دارد.
همچنان كه افسادگري انسان (بقره آيه 30) بخل (نساء آيه 128) بي تابي در هنگام گرفتاري (معراج آيه 19و 20) حرص و آز (فصلت آيه 49) حسادت (فلق آيه 1 تا 5) طغيان و سركشي (علق آيه 6و 7) ظلم و ستم به ديگران (ابراهيم آيه 34) غرور (انفطار آيه 6) عجب و (اسراء آيه 83) عجله براي رسيدن به خواسته ها و تمايلات نفساني (يونس آيه 11 و اسراء آيه 11) فخرفروشي (هود آيه 10) و مجادله (كهف آيه 54) و حتي ياس (هود آيه 9) نيز ريشه در همين حب ذات و خودخواهي بيش از حد انسان است. همين مساله موجب شد تا آدم در بهشت ابتدايي گرفتار وسوسه شيطان شود؛ زيرا شيطان به وي مي گويد كه اگر به درخت ممنوع نزديك شود به دو چيز مهم و گران بها دست مي يابد؛ يكي زندگي جاودان و ديگري رسيدن به وجود برتري كه خاص كروبيان است.
اين نفس انساني چيست كه انسان را اين چنين به خود گرفتار كرده است و همه چيز را براي آن و به جهت آن مي خواهد و يا از دست مي دهد؟ آيا نفس انساني غير از وجود انسان است؟
اگر انسان وجودي مركب از دو چيز روح و نفس است، اين تركيب چگونه است؟
اين پرسش ها و پرسش هاي ديگر فلسفي، همواره انسان را به خود مشغول داشته است؛ اما آن چه در اين نوشتار مورد نظر است اين كه قرآن، نفس را بخشي از موجود انساني مي شمارد كه در حقيقت قوه اي از قواي بشري مي باشد. (نساء آيه 128 و نازعات آيه 40 و شمس آيه 7) در تحليل قرآني و تبيين خداوندي، نفس انسان به طور طبيعي متمايل به بدكاري است. (همان آيات و نيز يوسف آيه 53 و بقره آيه 532 و 482 و آيات ديگر)
با اين همه از نظر قرآن نفس انساني قابل كنترل و مهار (نازعات آيه 40) و مخلوقي معتدل و ملهم به خير و شر (شمس آيه 7 و 8) و داراي خاطراتي پنهان و غيرقابل مشاهده (بقره آيه 352) و پديده اي غير از جسم اوست (انعام آيه 93).
اين نفس داراي تمايلات و خواسته هايي است كه انسان بايد به برخي پاسخ مثبت بدهد و برخي را كنترل و مهار كند. (فصلت آيه 31و زخرف آيه 71 و نجم آيه 23) اين امكان نيز وجود دارد كه نفس انساني در سختي و رنج بيافتد و در تنگنا قرار گيرد و با همه فراخي، جانش به لب رسد. (توبه آيه 118).
در حقيقت نفس مي تواند حالت هاي مختلفي را تجربه كند. از اين رو قرآن نفس را از آيات بزرگ الهي برشمرده است كه مي بايست مورد تامل و دقت و تحقيق از سوي انسان قرار گيرد و ماهيت آن باز شناخته شود. (فصلت آيه 53 و نيز ذاريات آيه 20 و 21).
از ديگر ويژگي هاي منحصر به فرد نفس آن است كه با توجه به حالات مختلف، از اسامي گوناگوني برخوردار است. نفس به جهت ويژگي انحصاري اش مي تواند در دو سوي كمال و نقص قرار گيرد و پاندول وار در دو سوي كمالي و نقصي در حركت آيد. از اين روست كه گاه در قرآن سخن از نفس اماره است كه آدمي را به سوي بدي ها امر مي كند و مي كشاند. (يوسف آيه 53) و گاه ديگر سخن از نفس لوامه و سرزنشگر است كه به عنوان وجدان پاك عمل مي كند و بر رفتار ناهنجار و يا عمل نكردن به هنجار و ارزشي، وي را سرزنش مي كند. (قيامت آيه 2) گاه ديگر سخن از نفسي است كه به تسويل (زيبا جلوه دادن) مي پردازد و بدي ها و زشتي ها را به عنوان امري نيك و پسنديده جلوه مي دهد. (يوسف آيه 18 و 83 و طه آيه 96) و گاه از نفس وسوسه گري سخن مي رود كه نمي گذارد دمي با خود آرام نشيند و همواره وي را به سوي بدي ها و زشتي ها دعوت مي كند. (ق آيه 16) در مقابل، نفسي هم به آرامش و اطمينان مي رسد و آدمي را از همه چيز رهايي مي بخشد و كمال را در او تضمين مي كند. (بقره آيه 562 و نيز فجر آيه 27).
اين ها نشان مي دهد كه انسان و نفس انساني در مقامي است كه مي تواند به پست ترين مقام تا عالي ترين و كمالي ترين مقام دست يابد و اين همه، حالات يك وجودي است كه ما آن را انسان مي ناميم.
انسان به جهت همين دوست دشمن همواره بايد هشيار باشد و بر خود نهيب بيدار باش بزند؛ زيرا اين دشمن همواره بيدار است و آسيب هاي او در ابعاد مختلف شخصيت فردي و اجتماعي و نيز دنيايي و آخروي از هر دشمني جدي تر و خطرناك تر است.
بسياري از مسايلي كه انسان با آنها دست و پنجه نرم مي كند، ريشه در همين دوست دشمن درون دارد.
شخصيت وي را ناپايدار و ناسالم مي سازد و از تعادل خارج مي كند. ريشه افسردگي و نوميدي را مي بايست در او جست و در حوزه مسائل اجتماعي بي عفتي و بي حجابي و خودباختگي و ظلم و ستم و بيداد را مي بايست در رفتار او سراغ گرفت.
اين گونه است كه خداوند به انسان هشدار مي دهد و مي خواهد تا خود را با آموزه هاي وحياني بازسازي كند و نفس را تعديل و مهار نمايد. همه دستورهاي قرآني و احكام و شريعت براي تعديل و مهار نفس انساني فرو فرستاده شده اند تا انسان را از شر و بدي نفس خودش رهايي بخشد.
لینک مطلب به کیهان : http://www.kayhannews.ir/860306/6.htm
خلیل منصوری ( با نام علي حسيني منتشر شد)